عرفان اشو پر است از عیاشی و لذت گرایی. عرفان های نوظهور سعی می کنند تمام کارهای نفسانی انسان را توجیه کنند. آنها درمانی ارائه نمی دهند بلکه مسکن می دهند و کاری می کنند تا برای مدتی درد ها ی روحی و روانی را ، که ناشی از بی خدایی و دوری از وجدان و انسانیت است ، حس نکنی. به همین خاطر بسیاری از انسانها در این عرفان ها به توهم رهایی می رسند ، اما رهایی ای در کار نیست ، بلکه در حقیقت شخص در نهایت بند های نفسانی اش است.
درواقع اشو فقط گورو سکس نبود ، بلکه اشو گورو معتاد هم بود. اشو اکسید نیتروژن مصرف می کرد ، حتی در آن اواخر با دوستان هالیوودی اش ماشروم ( که ماده ی مخدر بسیار توهم زایی است ) می خورد. مستندات این مدعا در سایت های انگلیسی زبان و همچنین در مستند « کشور وحشی وحشی » موجود است و کریستوفر کالدر نیز که از شاگردان نزدیک اشو بوده ( و بعد ها از منتقدان او شده ) ، در مقاله ی خود به نام « باگوان اشو و حقیقت گمشده » به این موضوع اشاره می کند.
و متن این عکس نوشته نیز از همین مقاله ی کریستوفر کالدر گرفته شده است.
#اشو-گورو-معتاد
بی خردی در عرفان اشو موج می زند. هدف او از تمام مدیتیشن ها و مراقبه هایی که ارائه می دهد یک چیز است و آن « بی ذهنی » مطلق است. یعنی حتی یک فکر هم از ذهنت نگذرد و به نظر اشو این ، آن کمال غایی است. وقتی که انسان به بی خردی محض می رسد.